نجواهای شبانه

Sunday, May 17, 2009

بی قراری


الان مدتها از روزهایی که من با آرامش صحبت میکردم میگذره. من هیچ وقت با آرامش صحبت نمیکنم، یعنی لحنم هیچ وقت آروم نیست، اینکه میگم با آرامش، منظورم آرامش در دل خودمه.

موقعی که با یه نفر صحبت میکنی بدون ترس از اینکه حرفات بد فهمیده بشه، یا بدون اینکه نگران قضاوت شنونده باشی. بدون اینکه مواظب خط قرمزهای کلامی باشی، اینکه تا همینجا که گفتم بسه، یا اگه اینو بگم ممکنه چه فکری بکنه، یا بقیه اشو اگه بگم دردسر میشه یا هزارتا ملاحظات صد تا یه غاز دیگه. به نظر ساده میرسه، اما فکر میکنم خیلی کمن کسایی که همچین نعمتی رو داشته باشن.

الان مدتها از روزهایی که من با آرامش صحبت میکردم میگذره، و من دلم برای آرامشم تنگ شده، و این نا آرامی حالا حالا ها قراره طول بکشه......

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home