نجواهای شبانه

Sunday, August 23, 2009

عصبانی، عصبانی، کلافه

از صبح تا الان کمِ کم 200 بار این دکمه لامصب رو (با غیظ ) فشار دادم. هر بار خط لودینگ روی صفحه نمایش ظاهر میشه و مثل یک بچه کودن بدون اینکه تکونی بخوره بهم خیره میشه. کم کم دهن کجی میکنه و به ریش نداشتم میخنده و همه اینا توی شرایطیه که من منتظر یه ایمیلم و نگرانم و کلافه. دلم میخواد جیغ بزنم و لباسامو پاره کنم و گوشی لعنتی رو بکوبم به دیوار روبرو. چه کسی و به چه حقی منو از داشتن تکنولوژی محروم میکنه؟ به چه حقی هر موقع دلش میخواد، هرچیو دلش میخواد، قطع و دوباره وصل میکنه؟ چه کسی صلاحیت کسی رو تایید کرده که جریان اطلاعاتی منو کنترل میکنه؟ به چه حقی تعیین میکنن که من چه چیزی رو و چه موقع باید بدونم یا ندونم؟ کل این وضع نکبتی تا کی میخواد طول بکشه؟

Wednesday, July 8, 2009


وقتی آدم به یک نفر میگه دیگه ای میل نزن، یا تلفن نکن، دو حالت داره
1) you really mean it
2) you actually mean the reverse.

من گاهی از نوع اولم، اما بیشتر وقتا از نوع دوم. اینکه از کجا میشه فهمید رو از من نپرسید. خب بالاخره بقیه هم باید یه زحمتی بکشن دیگه


دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب میکشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند.

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد،

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد...

Sunday, June 14, 2009

بدون شرح

http://mymainblogspot.blogspot.com/2009/06/blog-post_13.html
وبلاگ این آیدا رو ببینید که من همیشه میخوندمش، اما هیچ موقع ندیده بودم سیاسی بنویسه

http://elcafeprivada.blogspot.com/


وسط لینکهایی که باز میکردم، چشمم خورد به این
http://www.telegraph.co.uk/travel/picturegalleries/5505854/The-best-and-worst-cities-to-live-in.html

عکسها رو دیدم و دلم گرفت

ای کاش آدمی وطنش را،
همچون بنفشه ها
می شد با خود ببرد هر کجا که خواست


زنان و مردان سوزان، هنوز دردناک ترین ترانه هاشان را نخوانده اند
سکوت سرشار است
سکوت
از انتظار
چه سرشار است