این رو یه نفر به عنوان کامنت در جواب پست آقای معروفی تو وبلاگشون گذاشته. من لینک نوشته اصلی دو هم با اجازه صاحب اثر اینجا میذارم.
http://maroufi.malakut.org/archives/2009/06/post_376.shtml
اما راجع به این کامنت. من موافق نیستم که هیچ تقلبی نبوده یا حتی تقلب کم بوده. فکر میکنم که بوده و زیاد و تاثیرگذار بوده. اما به هر حال نمیشه اینو ندیده گرفت که عده ای از هموطنان ما -که شاید اکثریت نباشن، اما تعدادشون هم کم نیست- به این آقا رای دادن. من الان عمیقا نگران این جنبه قضیه هم هستم، که چرا اینطوره، و چطور میشه این شکاف عظیم بین جامعه روشنفکر و عوام رو پر کرد؟
عباس عزيزم ، براي مني كه بر شمارش دقيق آراي حوزه ي انتخابيه ي شهر كوچكم نظارت دقيق داشته ام ، احتمال تقلب ضعيف مي نمايد . آشكار است كه عوام در سرزميني مثل ايران هشتاد درصد جمعيت را تشكيل مي دهند . عوام كساني هستند كه حكومت ها قدرت تحليل را از آنان دريغ كرده اند . و معمولا منافع خردي را كه به چشم بيايد بر منافع كلان پنهان ترجيح مي دهند . اين است كه آدمي مثل احمدي نژاد با استفاده از اهرمي كه نخبگان آنرا گدا پروري نام مي نهند و خودش ( توزيع ثروت ملي ) بين اقشار كم درآمد ، مي تواند دست آنها را براي هميشه به جانب خود دراز نگه دارد و پيروزي خود را رقم بزند . كسي كه سي سال تجربه ي اين انقلاب در روحش رسوب كرده و چند تفكر را طي چندين دوره تجربه كرده تا به احمدي نژاد رسيده است ( مردي كه مثل خودش حرف مي زند ، مي پوشد ، مي خندد و مال و منالش را پشت خانه اي شيشه اي به تماشا مي گذارد ) مردي كه اشرافيت گرايي مردان مقدس ديروز را آماج نيش خود قرار مي دهد و مانند سوسياليستي دو آتشه از خلق پابرهنه حرف مي زند و شب عيد سيصد هزار تومان به خانواده هايي مي دهد كه نگران لباس نو بچه ها و شيريني عيد هستند و ... اينطور آدمي هرگزا اعتماد نمي كند به آدمي مثل موسوي كه اشراف و نجباي پروار شده ي دولتهاي قبل پشتش ايستاده اند . شهر كوچك من سي و پنج هزار راي دارد كه از اين تعداد بيست و يك هزار به احمدي نژاد ، ده هزار به موسوي و مابقي به كروبي و رضايي رسيد . با تعميم اين مقدار بر كل كشور ، مي شود آمار درست را كسب كرد كه نسبتا همين مقدار در حجم ميليون اتفاق افتاد . ما هميشه از نجابت ، شعور ، و فرهنگ ملت خود حرف زده ايم و بار رنج تضادش را با حرف هاي خود به دوش برده ايم و اين تضاد را اما مصرانه در ضمير خود كتمان كرده ايم . بزرگترين شاعر ما ، نويسنده ي ما ، تيراژ كتابش دو هزار بوده است . راجع به گونترگراس حرفهاي جالبي زديد . قصه نويسي كه بي شك دبستاني هاي آلمان هم او را مي شناسند . دولت آبادي را چند درصد از عوام بيست ميليوني ما مي شناسند كه بخواهند فرياد واويلايش را از مصيبت احمدي نژاد درك كنند . در حقيقت سروش وقتي از خواب سي ساله و غار حرف مي زند ، دارد از نگاه توده به نويسنده ي ما نگاه مي كند . توده اي كه نويسنده اش را نمي شناسد هيچوقت به حقوق و شرافت و كرامت انساني خودش آگاه نيست . توده اي كه گرسنه است به ريش نقاش ها و مجسمه سازها مي خندد . سودايش ساختن سقفي براي نلرزيدن از سرما و انباشتن شكم از سيب زميني است و برايش مهم نيست هولوكاست چه زهر ماري است ، آزادي ، اعتبار و عزت بين المللي چه صيغه اي است . صندوق ذخيره ارزي چيست و ميلياردها دلار بشكه ي نفت كجا گم مي شود .
آسمان به ستاره مزين است
زمين به چشمه
تو به زخم اي وطن !
گاه ستاره اي فرو مي ريزد
چشمه اي خشك مي شود
فقط زخم توست
كه همچنان زاد و ولد مي كند
اي وطن !
http://maroufi.malakut.org/archives/2009/06/post_376.shtml
اما راجع به این کامنت. من موافق نیستم که هیچ تقلبی نبوده یا حتی تقلب کم بوده. فکر میکنم که بوده و زیاد و تاثیرگذار بوده. اما به هر حال نمیشه اینو ندیده گرفت که عده ای از هموطنان ما -که شاید اکثریت نباشن، اما تعدادشون هم کم نیست- به این آقا رای دادن. من الان عمیقا نگران این جنبه قضیه هم هستم، که چرا اینطوره، و چطور میشه این شکاف عظیم بین جامعه روشنفکر و عوام رو پر کرد؟
عباس عزيزم ، براي مني كه بر شمارش دقيق آراي حوزه ي انتخابيه ي شهر كوچكم نظارت دقيق داشته ام ، احتمال تقلب ضعيف مي نمايد . آشكار است كه عوام در سرزميني مثل ايران هشتاد درصد جمعيت را تشكيل مي دهند . عوام كساني هستند كه حكومت ها قدرت تحليل را از آنان دريغ كرده اند . و معمولا منافع خردي را كه به چشم بيايد بر منافع كلان پنهان ترجيح مي دهند . اين است كه آدمي مثل احمدي نژاد با استفاده از اهرمي كه نخبگان آنرا گدا پروري نام مي نهند و خودش ( توزيع ثروت ملي ) بين اقشار كم درآمد ، مي تواند دست آنها را براي هميشه به جانب خود دراز نگه دارد و پيروزي خود را رقم بزند . كسي كه سي سال تجربه ي اين انقلاب در روحش رسوب كرده و چند تفكر را طي چندين دوره تجربه كرده تا به احمدي نژاد رسيده است ( مردي كه مثل خودش حرف مي زند ، مي پوشد ، مي خندد و مال و منالش را پشت خانه اي شيشه اي به تماشا مي گذارد ) مردي كه اشرافيت گرايي مردان مقدس ديروز را آماج نيش خود قرار مي دهد و مانند سوسياليستي دو آتشه از خلق پابرهنه حرف مي زند و شب عيد سيصد هزار تومان به خانواده هايي مي دهد كه نگران لباس نو بچه ها و شيريني عيد هستند و ... اينطور آدمي هرگزا اعتماد نمي كند به آدمي مثل موسوي كه اشراف و نجباي پروار شده ي دولتهاي قبل پشتش ايستاده اند . شهر كوچك من سي و پنج هزار راي دارد كه از اين تعداد بيست و يك هزار به احمدي نژاد ، ده هزار به موسوي و مابقي به كروبي و رضايي رسيد . با تعميم اين مقدار بر كل كشور ، مي شود آمار درست را كسب كرد كه نسبتا همين مقدار در حجم ميليون اتفاق افتاد . ما هميشه از نجابت ، شعور ، و فرهنگ ملت خود حرف زده ايم و بار رنج تضادش را با حرف هاي خود به دوش برده ايم و اين تضاد را اما مصرانه در ضمير خود كتمان كرده ايم . بزرگترين شاعر ما ، نويسنده ي ما ، تيراژ كتابش دو هزار بوده است . راجع به گونترگراس حرفهاي جالبي زديد . قصه نويسي كه بي شك دبستاني هاي آلمان هم او را مي شناسند . دولت آبادي را چند درصد از عوام بيست ميليوني ما مي شناسند كه بخواهند فرياد واويلايش را از مصيبت احمدي نژاد درك كنند . در حقيقت سروش وقتي از خواب سي ساله و غار حرف مي زند ، دارد از نگاه توده به نويسنده ي ما نگاه مي كند . توده اي كه نويسنده اش را نمي شناسد هيچوقت به حقوق و شرافت و كرامت انساني خودش آگاه نيست . توده اي كه گرسنه است به ريش نقاش ها و مجسمه سازها مي خندد . سودايش ساختن سقفي براي نلرزيدن از سرما و انباشتن شكم از سيب زميني است و برايش مهم نيست هولوكاست چه زهر ماري است ، آزادي ، اعتبار و عزت بين المللي چه صيغه اي است . صندوق ذخيره ارزي چيست و ميلياردها دلار بشكه ي نفت كجا گم مي شود .
آسمان به ستاره مزين است
زمين به چشمه
تو به زخم اي وطن !
گاه ستاره اي فرو مي ريزد
چشمه اي خشك مي شود
فقط زخم توست
كه همچنان زاد و ولد مي كند
اي وطن !
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home