نجواهای شبانه

Tuesday, June 2, 2009

امروز اومدم دانشگاه سابقمون، واسه یه سری کارای اداری، کارم زود تموم شد و از هشت و ربع تا 9 که باید برم خونه، وقت دارم که یه دلی از عزای اینترنت پرسرعت در بیارم. گاهی فکر میکنم به فاصله آرزوهای آدمها.آرزوی یک دختر افغانی برای کار کردن. آرزوی یک دختر ایرانی برای رکاب زدن، دوچرخه سواری، یا شنا در زیر آفتاب توی دریای پهناور و بی حصار و... آرزو نیست اینترنت پرسرعت و بدون فیلتربرام ، اما برای من یه چیزیه که باهاش ذوق میکنم و میتونه تا آخر روزمو شیرین کنه. شاید واسه همینه که اکثر وقتا تازه بعد از کار، میشه منو توطبقه دوم ساختمون گوشه جنوب شرقی میدون محل کارم -کافی نتی که خیلی هم اینترنتش پرسرعت نیست، اما از گاری تندتر میره- پیدا کرد

1 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home